شاید تیتر کمی گول زننده باشد اما در این مقاله حتی قرار نیست کلمه ای از مرد عنکبوتی ۳ صحبت شود (مبادا فکر کنید قرار است مقایسه ای از این فیلم با قسمت پیشین صورت بگیرد!)
تنها قرار است به وقایع پیش از آن پرداخته شود که اصلا چه شد که این فیلم ساخته شد؟
شاید کسی فکرشو نمیکرد این درونگرای تیره پوش که کارگردانی فیلم های ترسناک-کلاسیک دهه ۸۰ را یدک میکشید بتواند فیلمی به سنگینی مرد عنکبوتی را به موفقیت چشمگیری برساند طوری که برای آن دنباله نیز بسازد؛ لااقل دیگر فکرش را نمیکرد در قسمت دوم نه تنها سقوط نکند بلکه فیلمی بهتر بسازد تا مجوز ساخت قسمت سوم را نیز بگیرد!
اما ما با فردی باهوش طرف هستیم که شاید به اندازه ای که لایقش است هرگز از او تمجید نشده البته همین باری از روی دوش او کم کرده تا آزادانه تر ایده هایش را به تصویر بکشد
بخصوص آنکه دست و پایش به اندازه ۲ سال قبل بسته نبود و دیگر این استرس وجود نداشت که اولین قسمت مرد عنکبوتی چه میشود؟ آیا افتضاح دیگری در راه است؟ یا انقلابی در فیلم های سوپر هیرویی خواهد بود؟ (کمتر کسی تصور گزینه ی دوم را می کرد اما با ریمی غیر ممکن ها ممکن میشود!) به همه ی اینها بودجه ی بیشتری که در اختیارش گذاشته شد را اضافه کنید
نتیجه اش دستپختی خوشمزه به نام مرد عنکبوتی ۲ بود که بنظرم مانند قسمت اول -شاید حتی بالاتر از آن- بهترین فیلمی است که بر روی پرده سینما رفته فیلمی که جای پای ریمی را به عنوان کارگردان قسمت بعدی و در آینده اسطوره ای بی همتا تحکیم کرد
حالا حتما فکر میکنید میخوام این فیلم رو نقد کنم؟ در اشتباهید! تحلیل جز به جز این فیلم زمان زیادی میخواهد که در حوصله ی بنده نمی گنجد بنابراین همه چیز را در یک سکانس برای شما خلاصه میکنم!..
این فیلم با سکانسی آغاز میشود که پیتر با تابلوی مری حین در سطح شهر صحبت میکند و از مسئولیت هایش میگوید غافل از اینکه بازهم دیر کرده و صاحب کارش او را سرزنش میکند اما یک فرصت دیگر به او میدهد تا پیتزا ها را سر موقع برساند
او که چند دقیقه ای بیشتر فرصت ندارد با موتورش پشت ترافیک گیر میکند بنابراین لباس اسپایدرمنی اش را برتن میکند شاید بگویید در آسمان ترافیکی وجود ندارد اما برای بدشانسی مثل پیتر پارکر این حرف ها معنی ندارد او ماشینی را میبیند که چیزی نمانده تا ۲ بچه ای که درخیابان دنبال توپ شان میدوند زیر بگیر بنابراین شیرجه رفته و جان آنها را نجات میدهد سپس هشدار میدهد در خیابان بازی نکنند
حالا فریم بعدی← در لحظه ای طنز مردی را میبینیم که از اسپایدرمن بابت اینکه پیتزا ها را در پشت بام اش گذاشته تشکر میکند اما او آنها را برداشته و حتی لقمه ای که مرد در دهانش گذاشته بود را با تاری که می افکند بیرون میکشد!
بالاخره به سالن میرسد اما جارو ها بر سرش خراب میشوند و تا بیاید آنها را سرجایش بگذارد کمی طول میکشد
نهایتا پیتزا ها را به آن خانوم -با لبخند- تحویل میدهد اما ایشون تشخیص میدهد دیره بنابراین به پیتر پولی نمیدهد!
پیتر با شرمندگی به پیش صاحب کارش برمیگردد اما هر چقدر التماس میکند فرصتی دیگر به او دهد آقای عزیز از آن گوشش بیرون میدهد و برچسب joes pizza را از کلاه کاسکت پارکر پاره میکند!
میبینید او به راحتی کارش را از دست داد به خاطر مسئولیت های ابر قهرمانانه اش که هیچ جوره نمیشود بین آنها و زندگی عادی تعادل برقرار کرد.. حالا متوجه شدید که تنها در یک سکانس ریمی توانست به ما نشان دهد قهرمان بودن (شما بخوانید پیتر پارکر بودن) چقدر سخت است!..