ای شاه یونان مرحبا بر تدبیرت آفرین
آوای شیرینت همان شهد ناب و انگبین
چون مرد یونان خواستم در سجن ، باز جان باختم
خوردین و کهریزک و یزدل یـا قـصـر و اویـن
.
ما حامیان تیم زرد فردا هوادار توییم
باید ببازد تیم ما جانم فدایت نازنین
با دست خالی در نبرد بر قرمز آبی شدی
سر می نهم بـر همتت بر تخت اوحینا نشین
گویم به مردان به هوش از پهلوان تا آن سروش
ریسمان دل را بیاویزید به آن حبل المتین
در لیگ قلبم ای عزیز تو شعبه ی دوم شدی
گرمایت ای مرد سخی ناهید بـاشـد اینچنین
تو شمس یونان منی مرد سخندان غنی
دیوار میهن شد طویل با بودنت دیوار چین
دور از مروت بـود مه بـاشـد فقط در آسمان
پس آمدی در سیرجان چون ماه مایی در زمین
فصل خزان با بودنت بر ما همان ماه تموز
شور خروشان در دلم مملو شد از نور یقین
تربیع و بدرست و هلال بعدش زوال آن ماه را
سیمایت ای شمس جلی جاوید بـنمود اینچنین
.
من خواستم تا گل بچینم از بوستان بهر تو
گفتی بیا از جنگل و باغ آتن هم گل بچین
.
دوری کن از خیل رذان دستی بده با یاوران
باشد چـو عشق شاهدان توحید رب العالمین
.
اصغر مرو سوی قفس تیم گهر عشقست و بس
تیم دگر بـاشـد عبث تیم خدا را برگزین
🇬