روزی سهند پس از اینکه بسیار خسته و ناراحت بود چون در بازی فوتبال پنالتی رو زد بیرون به خونه اومد
سهند خیلی ناراحت بود و مشتی به در کوبید و وارد شد گفت اح اینجام چقدر سرده شومینه ی لعنتی آخ سوختم..
ببخشید دیگه لگد نمیدازم
تو چرا گرم نمیشی
آها فک کنم رسوب جمع شده
به همین دلیل سهند رفت بالا پشت بوم چوب ورداشت تا بزنه گرد و خاکی که جمع شده و مانع از ورود گرما میشه رو بریزه ناگهان کتابی افتاد پایین!
سهند تعجب کرد و چشماش از تعجب گشاد شد که این چیه
سریع رفت پایین و کتاب رو از دل آتیش کشید بیرون کمی دستش سوخت و کتاب کهنه هم کمی سوخت
اما به هر زحمت شده سهند در برف و سرما به سمت دریاچه یخ زده رفت و از دل آن آبی کشید بیرون و بر آتش افکند
کتاب خنک شد و جان تازه ای گرفت
سهند کتاب را باز کرد
نام کتاب بود کینگ مجید!
سهند با خوندن این کتاب متوجه شد این شخص سال ۹۷ به سایت طرفداری می آید به همین طرق با سایت آشنا شد و اکانت ساخت
سالها منتظر ماند تا ۹۷ برسد و مجید اکانت بسازه زیرا طریقه آشنایی او با مجید اینگونه بود
سالها قبل از ۹۷ در همان روزی که کتاب کهنه را پیدا کرد همه چیز را از کینگ مجید فهمید کل زندگینامه او در این کتاب بود
به همین دلیل سهند همه چیز میدونه که آینده چی میشه گفته میشه به لطف خداوند بزرگ ی آینده خیلی فوق العاده و زرده رویاییه
و سهند نیز با خوندن این کتاب متوجه شد بادیگارد کینگ مجید خواهد شد
آیا سایت طرفداری برای مجید این قسمت رو داشت که با بادیگارد خود سهند که او را از قدیم میشناخت و زندگینامه او را میدانست آشنا بشه؟
سهند همه چیزو میدونه و از صحبتاش مشخصه اما به دلایلی که خیره به مجید نمیگه که چه آینده ای داره حتی با اینکه مجید فهمیده سهند اون کتاب رو پیدا کرده
رازی کشف شد که هر انسانی کتابی داره داره در گوشه کناری که از کهن الاعیام در زمینه و کل زندگی این آدم در این کتاب ها نوشته شده...
که چی میشه..
سهند به طور اتفاقی کتاب زندگی مجید رو پیدا کرد حتی با اینکه کتاب خودشو پیدا نکرده!
کاملا شانسی اون کتاب در شیربونی خونه سهند بود
خانه ای کهنه که فردای آن روز سهند از آن اسباب کشی کرد
خوشبختانه او در آخرین لحظات متوجه این کتاب شد و آن را با خود برد تا به دست شیادان و جادوگران نابکار نرسد
۳ تا هورا برای سهند
هیییییپ هییییپ هوررااا
هییییپ هییییپ هورا
هییییپ هیییپ هورااا