طرفداری | هر کسی که برای اولین بار فوتبال را «بالهی مردان کارگر» نامید، که احتمالاً تونی وادینگتون، سرمربی سابق استوک سیتی بود، به احتمال زیاد دنیس لاو را در نظر داشت. تعادل و چابکی او در محوطه جریمه به قدری زیبا بود که حتی میتوانست رقصندگانی افسانهای مانند نیژینسکی یا باریشنیکوف را تحت تأثیر قرار دهد.
حتی در روزهای تاریک و گرفتهی زمستان، زمانی که استادیومهای فوتبال انگلیس قدیمی فضایی سرد و دلگیر داشتند، دنیس لاو در تاریکی آن زمان میدرخشید. این فقط به خاطر لباس قرمز درخشان منچستریونایتد و شورت سفیدش نبود؛ بلکه موی بور و پررنگ او و توانایی خارقالعادهاش در زدن ضربات سر تماشایی، او را در هر محوطه جریمهای از بازیکنان دیگر متمایز میکرد.
در روزگاری که میتوانستید یک ساعت قبل از شروع بازی به هر ورزشگاه لیگ دسته یک بروید و با پرداخت مبلغ کمی وارد ورزشگاه شوید، دنیس لاو یکی از بازیکنانی بود که تماشاگران برای دیدنش صف میکشیدند، درست مانند همتیمیهای افسانهایاش بابی چارلتون و جورج بست، که مجسمههایشان همراه با او در بیرون دروازههای اولدترافورد ایستادهاند.
حتی زمانهایی که لاو بهظاهر کاری نمیکرد و با پیراهنی بیرون از شورت ورزشی که آن زمان نمادی از روحیه سرکش بود و آستینهایی که در دستهایش جمع شده بودند، تنها در نیمه حریف پرسه میزد، باز هم تمام نگاهها به او دوخته شده بود.
برای بیشتر بازیکنان، این ظاهر شاید شلخته به نظر میرسید، اما نه برای لاو. او هرگز بازیکنی شلخته نبود، بلکه سبکی خاص و منحصربهفرد داشت که در زمین فوتبال به چشم میآمد.
مانند، جیمی گریوز، رقیب و معاصر بزرگش، جذابیت لاو به قدری بود که تماشاگران هر لحظه انتظار خلق لحظهای جادویی را میکشیدند. هر دو بازیکن مانند شکارچیانی بودند که صبورانه برای لحظه مناسب کمین میکردند، اما روشهای متفاوتی داشتند. گریوز ضربات آخر و کاری را با دقت و خونسردی یک قاتل حرفهای میزد، در حالی که لاو با انرژی و هیجان زیاد، مانند یک هنرمند، حمله میکرد و هواداران را مجذوب خود میساخت.
بسیاری از گلهای دنیس لاو با استفاده از غریزه و واکنشهای سریع، از فاصله نزدیک به ثمر میرسید. او بخشی از یک خط حمله متوازن در منچستریونایتد بود. چارلتون به شوتهای قدرتمند از راه دور شهرت داشت و بست با دریبلهای خیرهکننده خود مدافعان را گیج میکرد و توپ را به تور دروازه میدوخت. اما لاو با زیرکی و چابکی خود نمایشی اجرا میکرد که حتی گلهای ساده و نزدیک را به اندازه شوتهای سنگین از راه دور، تماشایی جلوه میداد.
حرکتهای او شاید به شکل سنتی و کلاسیک، زیبا و ظریف نبود اما جذابیت خاص خودش را داشت. لاو بسیار سریع فکر میکرد و با فیزیک ورزشی، تکنیک عالی، تعادل بینقص و توانایی درک لحظه، استاد بهره بردن از کوچکترین فرصتها بود.
گاهی او در حالی گل میزد که داشت به زمین میافتاد یا حتی روی زمین افتاده بود. پس از آن از زمین بلند میشد و با حرکت خاص خود، یعنی بالا بردن یک دست به نشانه پیروزی، گلزنی خود را جشن میگرفت. او اولین فوتبالیستی بود که چنین خوشحالی گل منحصربهفرد و نمادینی خلق کرد و هواداران را به تحسین واداشت.
لاو فوتبالیستی اسکاتلندی بود که طرفداران فوتبال انگلیس او را بسیار دوست داشتند. او به سبکی خاص و منحصربهفرد شناخته میشد که اغلب به مهاجمان اسکاتلندی نسبت داده شده بود؛ مهارت و خلاقیتی که به او امکان میداد از فضاهای بسته و دفاعهای محکم عبور کند.
اگرچه او یک مهاجم مرکزی، آن طور که در آن دوران شناخته میشد، نبود اما روی زمین و هوا به یک اندازه خطرناک بود. او میتوانست با پرشهای بلند، ارسالهای بازیکنانی مانند جورج بست، بابی چارلتون، ویلی مورگان و جان استون را دریافت کند.
لاو با غریزه قدرتمند خود، بهویژه روی تیر یک، از مدافعان جلو میزد و گلهایی زیبا و دقیقی به ثمر میرساند. باوجود اندام لاغر، قدرت و شجاعت قابل تحسینش به او کمک میکرد با تکلهای خشن مداقعان حریف کنار بیاید و روحیه جسورش نشان میداد که او به اندازه کافی قوی و مقاوم است که به همان شیوه جواب بدهد.
پت کررند، همتیمی او در منچستریونایتد و تیم ملی اسکاتلند، با تمجید از فداکاری او گفت:
اگر دنیس لاو در مقابل دروازه ۹۵ درصد شانس گلزنی و همتیمی اش شانس ۹۹ درصدی داشت، او توپ را پاس میداد. او همیشه تصمیم درست را میگرفت.
لاو کار خود را بهعنوان یک نوجوان در هادرسفیلد در لیگ دسته دوم آغاز کرد و اولین بازی خود را زیر نظر بیل شنکلی انجام داد. پس از چهار فصل در آنجا و یک دوره کوتاه در لیگ دسته اول در منچسترسیتی، به ایتالیا رفت، جایی که در نظر انگلیسیها جذابیتی خاص پیدا کرده بود. او تنها در فصل 62-1961 در سری آ برای تورینو بازی کرد و در ۲۷ بازی ۱۰ گل به ثمر رساند.
عملکرد او به قدری خوب بود که رئیس باشگاه یوونتوس، اومبرتو آنیلی، تلاش کرد با پیشنهادی بالاتر از پیشنهاد مت بازبی از منچستریونایتد، او را به خدمت بگیرد. در نهایت تورینو او را با مبلغ رکوردشکن ۱۱۵ هزار پوند به یونایتد فروخت.
گفتنی است که این باشگاه ایتالیایی تنها ۵ هزار پوند بیش از مبلغی که سال قبل برای خرید او از سیتی پرداخت کرده بودند، در این انتقال سود کرد. آنیلی پیشنهاد ۱۶۰ هزار پوندی داد، اما نتوانست در آخرین لحظات او را به خدمت بگیرد.
لاو هیچ توجهی به این موضوع نکرد. او نه تنها از فوتبال در ایتالیا خوشش نیامده بود، بلکه از توجهاتی که به خود جلب کرده بود نیز ناراضی بود، به ویژه پس از آنکه او و دوستش جو بیکر، بازیکن اسکاتلندی که از هیبرنیان به تیم آمده بود، پس از یک حادثه رانندگی مورد انتقاد قرار گرفتند. در این حادثه، اتومبیل اسپورت آلفا رومئوی بیکر، روی سقف فرود آمد.
زمانی که لاو به خانهاش در آبردین بازگشت، تماسهای تورینو را بیپاسخ گذاشت و تا یک ماه سکوت کرد تا اینکه مربی منچستریونایتد موفق شد ایتالیاییها را قانع کند که تنها راهی که میتوانند پول خود را بازگردانند، این است که او به انگلستان بازگردد.
چهار سال پس از فاجعه مونیخ، لاو تبدیل به یکی از ارکان اصلی تیم بازسازیشده بازبی شد. اگرچه در فصل اولشان در لیگ دسته یک، منچستریونایتد در جایگاه ۱۹ از لیگ ۲۲ تیمی قرار گرفت، لاو ۲۳ گل در لیگ به ثمر رساند و اولین گل را در فینال جام حذفی برابر لسترسیتی زد، که این گل باعث شد او اولین جام دوران حرفهای خود را جشن بگیرد. سال بعد، او برنده توپ طلا شد و سپس با ورود جورج بست به ترکیب، منچستریونایتد با هنرنماییهای او قهرمان لیگ شد.
چارلتون، دنیس لاو را به عنوان یکی از میهنپرستترین اسکاتلندیها میشناخت. برای او، پیروزی انگلستان در جام جهانی 1966 «تاریکترین روز زندگی» بود و باور داشت که تاکتیکهای دفاعی آلف رمزی باعث شروع یک دهه افت فوتبالی شدند. او انتقام خود را یک سال بعد گرفت و با گلزنی در پیروزی 3-2 اسکاتلند مقابل تیم قهرمان جهان در ومبلی، پیروزی اسکاتلندیها را کلید زد.
هنگامی که لاو در سال 1973 برای آخرین فصل حرفهای خود به منچسترسیتی بازگشت، با یک ضربه پشتپای تماشایی گلی به یادماندنی در مقابل منچستریونایتد به ثمر رساند، که به سقوط شیاطین سرخ ختم شد. لاو برای احترام به باشگاه سابق خود، گل زیبایش را جشن نگرفت، اگرچه این گل به یکی از مهمترین لحظات دوران حرفهای او تبدیل شد.
شوخ طبعی لاو جنبه خصوصیتری از شخصیت او را پنهان میکرد. چارلتون به یاد میآورد که لاو تا چه حد مشتاق بود تا پس از تمرین یا بازی به خانه و نزد خانوادهاش بازگردد. او همچنین به شدت به زندگی شخصی خود افتخار میکرد. پس از اینکه مدیر منچستریونایتد، تامی داچتی به او گفت که از باشگاه به طور رایگان جدا خواهد شد، لاو هرگز او را نبخشید و احساس میکرد که او زیر قولش زده است.
سبک منحصربهفرد لاو باعث شد تا دیگران سبک او را تقلید کنند. در سال 1970، یک بازیکن در آمستردام، ظاهر او را با همان مدل مو، ایستادن و حتی مچهای پیراهن جمعشدهاش تقلید کرد، اما نتواست مهارت و جذابیتی را که این حرکات داشتند، تکرار کند.
تاثیر لاو حتی خارج از زمین فوتبال نیز دیده میشد: یک برقکار هلندی نام پسرش را دنیس گذاشت و راد استوارت، خواننده راک، نیز مدل موی بلوند لاو را به عنوان ادای احترام به او انتخاب کرد. با این حال، جذابیت و استعداد دنیس لاو او را به فردی منحصر به فرد تبدیل کرده بود که هیچ کس نمیتوانست آن را تقلید کند.
یادداشت ریچارد ویلیامز از وبسایت گاردین