به نام خدا
.
نام: ایدهای نداشتم متأسفانه
قالب:غزل
.
تو با یک خنده دل ها را چو رودی آب خواهی کرد
تو با آواز زیبایت سخن را ناب خواهی کرد
.
اگر جنّت نشان داده ولی وارد شدن ممنوع
تو با دوری نمودن قلب من بی تاب خواهی کرد
.
زلیخا از کمال عشق دیگر بار شد برنا
اگر آیی دل پیر مرا بس شاب خواهی کرد
.
توان هرگز ندارم کز تو من دوری گزینم دوست
تو با هجرت گزینی سهم من خوناب خواهی کرد
.
اگر ماهی ندارد آسمان تقصیر کار از کیست ؟
تو با آن چهرهی زیبای خود مهتاب خواهی کرد
.
ز عشق ناب یار خود فقیری می شود چون شاه
تو با این عشق خود من را بِه از ارباب خواهی کرد
.
بهاران آمد و گل ها ز عطر وی به مستاناند
تو با عطر خوشات آن رایحه ناباب خواهی کرد
.
بگو این من چه کم دارد ز مجنون یا که از فرهاد ؟
تو با مهر خودت من را چو آن احباب خواهی کرد