نقد فیلم اکس ماشینا رو دوست عزیزمون اقای فراستی و استاد هاشم زاده که بنده ارادت خاصی بهشون دارم تو برنامه هفت به تاریخ شنبه - ۱۲ دی ۱۳۹۴ انجام دادند، رک بگویم، به نظرم به طرز ناشیانه ای فراستی هر آنچیزی که بلد بود را به دلیل همسان نبودن ایدئولوژیک و جهان بینی با فیلم پس زد ... من هم به شخصه با دیدگاهی که فیلم ارائه میدهد مشکل دارم، و نقدش هم خواهم کرد اما این را هرگز با تحلیل های مضحک فرمی نخواهم کوبید، چرا که ابتدا به خودم خیانت کرده ام ...
دوست عزیزم، آقای فراستی ... درباره شخصیت شدن یا نشدن اسکار ایزاک کمی با شما حرف میزنم ... اگر به گوش جنابتون رسید که چه بهتر اگر هم نرسید، امیدوارم خلوت دنیا کم کم شما را به خودش بیاورد .. تعریف شخصیت را به بهترین شکل در شخصیت آلون دلون میتوان خلاصه کرد، سامورایی و ملویل که استاد ساختن شخصیت خود است، و آقای فراستی هم نقد و نظراتش را نسبت به این فیلم گفته و همه شنیدیم و میدانیم که آلن دلون یک شاکله بزرگ از شخصیت سینمایی ـست ... در نقد شمیم بهار بزرگ هم همه خوانده بودیم و میدانیم که چرا دلون شخصیت میشود ... از نوع راه رفتن میگویند، از اینکه دلون رابطه خاصی با تخت، اتاق و کبوترش دارد، از دستی که به کلاهش میکشد، از کم حرفی و غروری که در چشمانش پیداست ... همه اینها اجزای شخصیت شدن دلون در آن فیلم است ... و گمان نمیکنم ارکان مهمتری داشته باشد که من اشاره نکرده باشم ... اما چرا ایزاک هم شخصیت است، اینکه آقای فراستی این بازیگر را دوست دارد یا ندارد، و اینکه انتخاب خوبی بوده یا نه، یا بهتر بود چشم آبی، مو بور بود تا ریش داعشی کنونی، اینها همه سلیقه آقای منتقد عزیزه، و ربطی به بلدی یا نابلدی، یا ضعف شخصیتی ایزاک ندارد، عملا دخلی به فرم ندارد ... ایزاک قرار است همین آدم کنونی باشد، یعنی فردی که بوکس بازی میکند، دائم الخمر است، عینک میزند، سکس و رقص را دوست دارد، حرف نمیزند، اما اگر حرفی هم بزند، عموما ایده های خود را قالب بر شخص هم مباحثه اش میداند ... مغرور است، با چشمان سردش، زوال و کمی تنفر میسازد ... این تنفر هم زاده ایدئولوژی او نسبت به انسانهاست ... ریش میگذارد این نشانه داعشی بودن نیست، اقای منتقد، ریش چند سالی ـست مد اروپا و آمریکاست و اکثرا پسرهای مد این روزها ریش میگذارند، این نشانه اپ تو دیت بودن است نه داعشی بودن، رکابی میپوشد، اکثرا دور گردن رکابی خیس است، یا مشروب خورده یا ورزش کرده این تقابل هم جالب است، از پولاک حرف میزند، وقتی بحث های درونی خود را بروز میدهد، سریع حرف میزند، پشت هم هر آنچه میداند را روی داریه ریخته و نگرش خویش را انقدر بزرگ میداند که دانش شما را فرو خواهد ریخت ... پس ایزاک با همان معیارهای آلن دلون در سامورایی یک شخصیت به تمام معنای باورپذیر است که اتفاقا فیلمساز به زیرکانه ترین شکل ممکن او را طراحی کرده و حالا جواب چرا این شخصیت را خالق فیلمش قرار میدهد ... کاملا معلوم است، چون او از خدا همین چیزها را دیده، همین شخصیت را از خدای خودش ساخته و خدای او احتمالا همین شکلی ـست.
درباره شخصیت ایوا هم حرفهایی زده شد، چیزی که یادم است، افکت صوتی او بود که صد در صد ناقصه فیلم است .. اما درباره حرکت سر و رباط بودن و نبودنش در پایان فیلم ... او انسان نمیشود اما دگر نقش یک رباط را بازی نمیکند ... اگر دیده باشید او کیلب را فریب میدهد، او میخواهد یک رباط باشد جلوی کیلب، فردی ترسیده، منزوی، یک رباط که عاقبتش را از دست داده میماند ... پس باید ابتدا یک رباط باشد تا کیلب هم او را یک دیگر مخلوق بداند و بعد دلش به حال او بسوزد ... وقتی ایوا لباس به تن کرده و جلوی کیلب مینشیند، کم کم حرکات رباط گونه اش هم کمتر میشود آقای فراستی عزیز ... این که او در اخر رباط نیست مشکل فیلم نیست، این عامدانه است و فیلمساز همین را میخواسته ... ایوا اما تنها رباط تاریخ سینماست که شخصیت دارد ... یک رباط احساسی، گفتم ترسو، کم حرف، معصوم، آرام و منزوی ... اما پس از کنش پایانی میفهمیم، او حالا برای چه کم حرف میزده، چرا ترسو نمایی میکرده، چرایی معصومیت چشم هایش را میفهمیم حتی منزوی بودنش را ... حالا با یک مخلوق آزادی خواه، جاه طلب، مغرور و زیرک طرفیم که مانند یک سیم لخت انقدر آرام یک جا مینشیند تا باورمان شود اصلا خطری برای شما نخواهد داشت ...
درباره کیلب هم به نظرم او تیپ باقی میماند اما دلیل انتخاب او از سوی اسکار ایزاک روشن است، او را تنها به دلیل تست رباطش انتخاب کرده بود و نه اینکه او نابغه و دانشمند است مسعود خان، او پیروز میشود یا نمیشود یک دروغ است، میتوانست یک زن باردار را بیاورد و او را امتحان کند و تعابیر هم عجیبتر شود ... اما کیلب انتخاب شده و دلیل انتخابش هم این است که کیلب، در واقع حداقل های آشنایی با هوش های مصنوعی را دارد، و اتفاقا این به فریب مخاطب و تعلیق شخصیتی ایوا هم کمک میکند ... پس انتخاب ایزاک هوشیارانه است نه مثل نقد آقای فراستی فقط رد و نفی و گفتن کلمات قلمبه سلمبه ... ((نمی شود، نیست، در سینما باید ببینم، دیالوگ گفته میشود، دیالوگ کافی نیست، سینمای این نیست، این چیزها خوب نیست)) این کلمات جناب منتقد باید هر کدام را برای ما به طور دقیق توضیح دهید، وگرنه با احترام حرف مفت است... تمام نقاط منفی مسعود خان بر این فیلم را میتوانم با پاسخ های عینی، دقیق و بر اساس فیلم توضیح دهم ... حیف که دستم به شما نمیرسد ... یادم نمی آید دگر چه چیزهایی گفته شد ... آها، درباره تصویربرداری هم حرف هایی زدند، اگر نگوییم تصویربرداری اکس ماشینا بهترین تصویر سال است، قطعا یکی از بهترین ها بود ...
برای مثال اولین پلان ملاقات مخاطب با ایوا را برای شما میگذارم (تصویر بالا) ... ناتورالیستی ترین قاب تاریخ سینما در ضد نور ... سرشار از میزانسن و تفکر است این قاب، یک ماشین با هوش مصنوعی، سه قدم برداشته و در ضد نور جلوی یک قاب شیشه ای می ایستد، در فور گراند، یک انسان به صورت فلو او را مشاهده میکند، تقابل انسان، رباط در یک زندان تاریک، که تنها نور تصویر از طبیعت خارج خانه وارد میشود فهم بالای فیلمساز و تصویربردار را از کارشان نشان میدهد، سبزی درختچه های آن پشت، نوری که از بالا به سر و صورتشان میبارد، انعکاس عجیب نور روی زمین و انحصار عجیب تفکرات ما در این قاب که خود فوران آزادی ـست ... حرفهایم را بزرگتر از دهانم نمیزنم، اما این قاب را با هیچ عقلی نمیتوان رد کرد ... پس شبیه به این قاب و ده ها قاب تامل برانگیز دیگر فیلم میگویم، همه چیز به فکر ما بازمیگردد منتقد عزیز ...
بی شک فراستی بزرگترین منتقد سینمای ایرانه ... بهترین منتقد، احتمالا با دانش ترین و با سوادترین اونها ... دلیل رد کودکانه این فیلم رو متوجه هستم، فراستی از نظر دیدگاهی با فیلم مشکل دارد، این مشکل را هم وارد دید فرمی خود کرده و از آنجایی که میداند، و سینما را میشناسد، چیزهای قلمبه هم میگوید، فیلم را به هر نحوی که خودش بخواهد نقد کرده و نابود خواهد کرد، کافی ـست فرد رو به روی وی هم انسان کم حرفی باشد تا او مسلسل وار حرفهایش را زده و فیلم را هم بکشد ...
اما خداروشکر من در همین یک باری که نقد ایشون را دیدم و از انجایی که میدانستم هیچ جوره نمیشود این فیلم را بد دانست، قلم به دست جلوی تلوزیون نشستم و نکات منفی اقای فراستی را یادداشت کردم تا سر فرصت نقدی بر آنها بنویسم ... هر چه از قلم انداختم، را هم امیدوارم روزی در یک مقاله مفصل درباره فیلم بازگو کنم ... درباره محتوای کار هم که فعلا حرفی نیست و بحث فعلا فرم است ...