مطلب ارسالی کاربران
وقتی آدم قابلی مثل «معنوینژاد» که در همان فرصت کوتاهی که دراختیار داشت، از همه شما بهتر ظاهر شد، یعنی آن پشت- مشتها خبری هست.
فرهنگستان فوتبال نوشت: عاقلتر از این حرفها شدهایم که آرزوهای دستنیافتنی داشته باشیم و انتظارات محال. به همان اندازه که در سیاست از شعار و حرفهای بیمنطق فاصله گرفتهایم و به دنبال رؤیاهای آسمانی نیستیم در بقیه ساحات زندگی نیز آدمهای معقولی شدهایم.
توقع نداریم والیبالیستهایی که تا چندسال پیش حتی نمیتوانستند جلوی تیمهای دستهدوم آسیایی خودی نشان دهند، حالا همه رقبای گردنکلفت اروپایی و آمریکایی را از سر راهشان بردارند و مثل آب خوردن بروند در رتبه نخست جهان جای بگیرند. نخیر! این را هم خوب میفهمیم که ما مرکز جهان نیستیم و همانطور که والیبال ما در حال رشد و ترقی است، دیگران هم بیکار ننشستهاند و هرکسی به قدر و سعی و استعداد خود در حال تلاش برای روزبهروز بهترشدن است. اینها را گفتم تا بدانید از تیم ملی والیبال توقع شقالقمر ندارم، و اصلاً بحث برد و باخت نیست. بارها و بارها پیش آمده که نتیجه را واگذار کردهایم اما سرمان بلند بوده.
بازی تیم ملی فوتبال ایران با آرژانتین را حتماً به خاطر دارید. ما به آرژانتین باختیم؛ اما احساس برندهبودن داشتیم. ما بازی را مفت واگذار نکردیم. در واپسین لحظات بازی، یکی از بزرگترین فوتبالیستهای دنیا دروازه ما را باز کرد. شوتی که بوفون و الویرکان هم بعید بود بتوانند مهارش کنند. هیچکس کمکاری نکرد. حتی مردم به خیابانها ریختند تا قدردان بازیکنانی باشند که با همه وجود در مقابل یکی از بهترین تیمهای دنیا بازی را واگذارکردند. الان هم کسی توقع نداشت تیم ملی والیبال برود و جلوی روسیه و آمریکا و لهستان شاهکار بیافریند؛ اما توقع هم نبود این همه خواری و خفت به ایرانیان سراسر جهان تقدیم شود!
اصلاً بحث فنی نمیکنم. نه بلدم و نه ادعایش را دارم، اما وقتی بازیکن آمریکایی با هزار مشقت توپ را از منتهاالیه سالن برمیگرداند داخل زمین ما، و اینطرف شش نفر خوشقد و بالا دست بهکمر، کلاه بهسر، یک زن هندی بهبغل، زل میزنند به توپ تا زارت بیفتد وسط زمین ما، دلم میخواهد هرچه بد و بیراه بلدم نثار زمین و آسمان کنم. این چه وضع بازی کردن است!؟ مگر ما با شما شوخی داریم!؟ مگر کم تشویقتان کردیم!؟ مگر کم رسانههای این مملکت -از رسمی و نیمهرسمی و فراگیر و محلی و زرد و روشنفکری- در ستایش شما گفتند و نوشتند؟ مگر کم لقب و عنوان به شما بخشیدند؟ اگر ما همانهایی هستیم که برایتان هورا کشیدیم، پس حق داریم حالا سرزنشتان کنیم. اگر ما تشویقتان کردیم و قد کشیدید، پس حالا حق داریم اخمتان کنیم تا کوتاه شوید.
نمیشود! رفاقت، اتوبان یکطرفه نیست. عاشق چشم و ابرویتان نیستیم که به حکم هرچه آن خسرو کند، شیرین بود، فقط شعر عاشقانه برایتان بخوانیم. گند زدید به آن همه احساس و عاطفهای که مردم صبور و قانع این سرزمین نثارتان کردند. کمکاری کردید و کمکاریکردن به چشم میآید. لازم نیست آشنا به مسائل تکنیکی و تاکتیکی باشی تا بفهمی کمکاری یعنی چه؛ وقتی چهارتا سرویس پشت سر هم میخورد به تور و تماشاچیان تیم حریف به شما میخندند -و در حقیقت به ریش همه ما میخندند- یعنی کمکاری کردید. وقتی آدم قابلی مثل «معنوینژاد» که در همان فرصت کوتاهی که دراختیار داشت، از همه شما بهتر ظاهر شد، یعنی آن پشت- مشتها خبری هست.
اینکه شما در عنفوان جوانی در بهترین نقطه تهران بتوانید بیزینس راه بیندازید، نهتنها سبب ناراحتی ما نمیشود، که از ته دل خوشحال میشویم. خدا را شکر میکنیم که خُردکعقلی دارید و آخر و عاقبتتان مثل خیلی از قهرمانهای نسل قبل، به دستفروشی کنار خیابان منجر نمیشود. روزگار نامردی است. باید کلاه خودت را بچسبی تا باد نبرد. قبول؛ اما ما از شما عاجزانه تقاضا میکنیم سقف آرزوهایتان را بلندتر تصور کنید.
به یک رستوران و یک ویلا و یک ماشین شاسیبلند قانع نشوید. جوری زندگی کنید که هم ثروتتان فزونی یابد و هم مردم دوستتان داشته باشند؛ قد و بالای بلندتان پوستر بشود و برود سینه دیوار اتاق پیر و جوان این مملکت. جوری زندگی کنید که هرکس اسمتان را شنید، کمر راست کند و سرش را بالا بگیرد و نور به چشمش بیاید. نشوید مظهر آدمهای کوچولویی که تا کفششان دوتا شد، راهرفتن یادشان رفت.
میدانید این دو- سه بازی آخرتان را که دیدم پیش خودم چه خیالاتی کردم؟ آدمیزاد است دیگر؛ هزار جور فکر و خیال به ذهنش خطور میکند: فکر کردم اگر شماها در کره شمالی زندگی میکردید، حاکم نابغه آن کشور چه بلایی سرتان میآورد! یک لحظه شماها را در اردوگاههای بیگاری کره شمالی تصور کردم و خندهام گرفت. البته راستش را بخواهید کمی هم دلم سوخت. یک لحظه هم فکر کردم اگر در عراق زمان صدام زندگی میکردید و «عدی» مسؤول ورزش مملکتتان میشد، با این فجایعی که به بار آوردید، با شما چه معاملهای میکرد؟ اینبار دیگر خندهام نگرفت؛ چون حتی تصور این که عدی چه بلایی سر شما میتوانست بیاورد وحشتناک است.
واليبال ما يك ميرغضب مي خواد فقط اونم در كسوت سرمربي ...