مطلب ارسالی کاربران
خواندن صحبتهای فرگوسن...مردی که روی قله موفقیتهای فوتبال ایستاده نکات زیادی خواهد داشت
– به سال ۱۹۸۴ بر گردیم، شبی که فردایش اولین مسابقهتان در مقام مربی با استرلینگشایر داشتید. آیا احساس آمادگی میکردید یا نگران بودید و نخوابیدید؟طبیعتا وارد شدن به هر شغل جدیدی استرس دارد. ترس این را دارید که در آن موفق میشوید یا خیر. من همیشه اولین روز کاریام به عنوان شاگرد ابزارکار را به خاطر میآورم. اما در رابطه با اولین روز مربیگریم، آن را به عنوان شغل نیمه وقت انتخاب کرده بودم. من برای هدایت ۱۳ بازیکن جوان به آنجا رفتم. اولین بازی من یک بازی دوستانه مقابل کترینگ بود و هفته بعدش مقابل ترانمیر رورز بازی داشتیم. شاید با نگاه به عقب بگویم که کار کردن با آن ۱۳ نفر در آن روزها به پیچیدگی روزهایی که اکنون با آن مواجهم نیست.وقتی که جوانتر هستید از هر زاویهای به مسابقه نگاه میکنید و در ذهنتان از خود سوال میکنید اگر تیم را درست بچینم، دیگر ایدهها را کنار میگذارم و دوباره به یادداشتهایتان نگاه میاندازید. اما امروزه ما زمان زیادی را صرف تماشای ویدئوها و بررسی حریف میکنیم. کارشناسان تیم ما با تحلیلهای ویدئویی کار را برایمان راحتتر کردهاند و ما تنها به آن چیزی که نیاز داریم ضربه میزنیم.– زمانی که در استرلینگشایر به مقام مربیگری رسیدید تنها ۳۲ سال داشتید. فکر نمیکنید این دلیل ارتباط خوب شما با مربیان جوان حال حاضر و الگو برداری از شما باشد؟قبل از هر چیز باید بگویم مربیگری شغل پر مخاطرهای است. همیشه به مربیان جوان میگویم اولین چیزی که آنها نیاز دارند، یک رئیس خوب است. همچنین نیاز به شانس و آمادگی برای از جان مایه گذاشتن برای این شغل داشته باشند، چرا که در این شغل باید پشتکار داشت. همانطور که میدانید این یک حرفه نتیجهگراست و خودتان به تنهایی مسئول نتیجه بدست آمده هستید
در اولین مربیگری تمام وقتتان با تیم آبردین، قهرمان کاپ اروپا شدید. رسیدن به این مقام در آن دوره چقدر ارزش داشت؟در گذشته فوتبال اسکاتلند قویتر از الان بود. آبردین و دندی یونایتد ۵ سال متوالی قویترین تیمها در لیگ اسکاتلند بودند. بردن کاپ اروپا اتفاق ویژهای است چرا که آبردین باشگاه کوچکیست. اگر به گذشته برگردم دوست دارم فکر کنم که چگونه مدیریت کردم که توانستیم تیم پرطرفدار بایرن مونیخ و سپس رئال مادرید را شکست دادیم؟– مربیگری در ذات شما وجود دارد؟فکر میکنم با ویژگیهایی به دنیا آمدم که برای مربیگری نیاز است. هنگامی که جوانتر بودم یک تصمیمگیرنده خوب بودم. شاید تجربه داشتن در تجارت هم در این راه به من کمک کرده باشد، من در ۱۹ سالگی مشاور یک شرکت بودم. پدر و مادرم هم قبلا این شغل را داشتند. به همین دلیل تمایل به این داشتم که کنترل موقعیت را در دست بگیرم. حتی هنگامی که بازیکن بودم، همیشه یک خواسته داشتم: اینکه مطمئن باشم برای برد به میدان میرویم.– شما حامی مربیانی که شغلشان را از دست دادند هستید و به آنها تلفن میزدید و دعوت میکردید که به زمین تمرین منچستر بیایند.با مربیانی که شغل خودشان را از دست میدادند احساس همدردی میکردم. بعضی از دلایل اخراج مربیان را درک نمیکنم. مثلا رابرت دیمتئو فصل فوقالعادهای در وست برومویچ داشت و اگر بازیهای این تیم را در لیگ برتر دنبال کرده باشید، دیدید که گلهای زیادی زدند. اگر شما هوادار وست بروم بودید، دوست داشتید آنها این مربی را حفظ کنند اما با این سوال مواجه شدید که چرا او شغلش در این تیم را از دست داد. در این تیم بازیکنان با لذت فوتبال بازی میکردند و نتیجه میگرفتند و من تماشای بازی تیمی که درست بازی کند فارغ از نتیجه را دوست دارم.– چند وقت پیش اتحادیه مربیان انگلستان جشنی به مناسبت دو هزارمین مسابقه شما برگزار کرد که مدیران و مربیان بسیاری به آن دعوت شده بودند. از اینکه آن چهرههای مطرح را یکجا میدیدید چه احساسی داشتید؟من از همه مربیان مسن که این دعوت را پذیرفته بودند و به لندن آمدند تشکر میکنم. دون هووی، کیت بورکینشاو و بقیه. هنگامی که من کارم را در لندن شروع کردم مربی بودند. به حضور آنها در مراسم افتخار کردم و در سخنرانیام اصطلاح «دایناسور» را برای آنها بکار بردم. فکر میکنم خوششان آمد چون نام آنها ماندگار است و هیچ وقت جاذبهشان را از دست نمیدهند. همچنین از اینکه جورج گراهام را دیدم هم خوشحال شدم چون هنگامی که در انگلیس مربی شدم، اولین مسابقهام در مقابل تیم او بود. ما هنوز هم دوستان فوقالعادهای برای هم هستیم.– شما به دلیل دستاوردها و مقامهایی که بدست آوردید در دنیای فوتبال مورد احترام هستید. این حسی فوقالعاده است. چگونه در همین فرم باقی میمانید؟این کاملا بستگی به این دارد که چگونه خودتان را میبینید. بعضی افراد با رسیدن به این مقام مغرور میشوند، در بعضی افراد این فقط اعتماد به نفس زیادی است. ترجیح میدهم به آنچه پیش رویم است و به اهدافی که باید برسم فکر کنم.– به نظر نمیرسد با تغییرات ناگهانی مشکلی داشته باشید.سخت است این را بگویم اما نباید در این شغل و موقعیت احساساتی باشید. من بازیکنانم را دوست دارم و بسیار بسیار خوش شانس بوده و هستم که چنین بازیکنان بزرگی دارم که پا به پای من تلاش میکنند. در آبردین بازیکنانی مثل میلر، مکلیش و کندی بودند که بسیار به من وفادار بودند. در یونایتد گیگز و نویل و اسکولز و بات معرف روح باشگاه بودند. همه بازیکنانی که شاگرد من بودهاند در موفقیت من نقش داشتهاند. بنابراین هنگامی که میبینم موردی مانند مورد نیکی بات و فیل نویل پیش میآید باید آنها را از آن موقعیت خارج کنم. اینکه به آنها بگویم نمیتوانید بازی کنید تصمیم سختی بود. آنها بازیکنان بزرگ من و بخشی از تاریخ منچستر هستند بنابراین تصمیم سختی بود. اما شغل من هدایت منچستریونایتد بود. من هم با مربیان دیگر تفاوتی ندارم. اگر موفق نمیشدم تا این اندازه مورد احترام نبودم. در مربیگری باید احساسات را کنار گذاشت و همه چیز را سیاه و سفید دید. اگر ببینم در زمین بازی عاملی سبب پسروی تیم میشود، مجبورم که دست به اقدام بزنم، تصمیم بگیرم و آن عامل را کنار بگذارم. من میتوانم تصمیمهای سریعی بگیرم که منجر به موفقیت میشود. در مدیریت شما مجبورید که تصمیم بگیرید، خواه درست یا غلط باید آن تصمیم را بگیرید چون چیزی که در آن لحظه اهمیت دارد خود تصمیم گرفتن است.
مواجه با کدام تغییرات در شغل مربیگری برایتان لذتبخش و هیجان آور بود؟به شخصه فکر میکنم هنگامی که به زمین تمرین کارینگتون منتقل شدیم، بزرگترین تغییر در من بود، چرا که زمین تمرین قبلی ما بسیار کوچک بود و فضای کافی نداشتیم. هنگامی که به کارینگتون نقل مکان کردیم، هزینه آن مکان فراتر از تصور ما بود. ما بخش فیزیوتراپی را هم به آن اضافه کردیم. همیشه داشتم چهار یا پنج فیزیوتراپیست، ماساژور، متخصص و غیره داشته باشیم که با حضور در آن فضا به خواستهام رسیدم. از تصمیمات درستی که میگرفتم لذت میبردم. وقتی که جوانتر هستید فکر میکنید که میتوانید همه چیز را درست انجام دهید. اما در حقیقت درسها و تجربیات بزرگ شما سبب تصمیم گیری درست میشود، من هم اکنون در سن ۶۹ سالگی هم هنوز از تغییر و تصمیم گیری نمیترسم. من میخواهم باشگاه را در موقعیت کنترلیتر قرار دهم و بیشتر به عنوان یک ناظر باشم تا همانند روش قبلیام خودم را درگیر تیم جوانان و ذخیرهها کنم.– با استرسی که در شغلتان وجود دارد چگونه کنار میآیید؟فکر میکنم کنار آمدن با آن کار سختی است. شاید استرسی بودن در ذات شما باشد، اما میزانی از آن به نوع تربیت و پرورش شما و ارزشهای اصلی هم بستگی دارد. من در ۱۹ سالگی بیشتر درباره اینکه بدانم که هستم مصمم شدم. درباره مباحثی با پدرم بحث میکردم و مادرم فکر میکرد من کمونیستم چون کتابهای کارل مارکس را میخواندم. در حالیکه نبودم. مانند پدرم تفکرات سوسیالیست داشتم. او از من حمایت و مرا تشویق به خواندن کتاب میکرد درست برعکس مادرم که همیشه نگران بود. کار مادرها نگران شدن است و هنگامی که چنین کتابهایی دست من میدید میگفت: چی شده؟ چرا این کتابها رو میخونی؟ از نظر او اگر کتابهای مصوری مثل بینو یا سوپرمن را میخواندم خوب بود. هنگامی که در سنی بودم که شخصیتم تغییر کرد و ذهنم پر از سوال و تلاش شد، بیشتر در صدد یادگیری و علاقهمند به خواندن تاریخ شدم.– مسیر مربیگریتان را چگونه توصیف میکنید؟هیچگاه انتظار نداشتم و فکر نمیکردم به اینجایگاهی که رسیدهام، برسم. گاهی فرصتهای زیادی در زندگی پیش میآید. رفتن به باشگاه آبردین مرا به سطح دیگری برد و این فرصتی بود که باید آن را شکار میکردم. هنگامی که اولین جام را با منچستر گرفتم، به آن سطح اعتماد و امنیت در شغلم رسیدم. این پایداری مهم است، نه تنها برای من که برای بازیکنان، چرا که هنگامی که آنها بدانند مربی به کجا میخواهد برسد یک تفاوت شگرف در ساختار، اعتماد و بنیان قدرت باشگاه ایجاد میکند که هیچ شکی به آن نخواهند داشت و کل تیم به سوی موفقیت گام برمی دارند.