در قسمت اول فمینیسم را یک نوع شستشوی مغزی معرفی و برخی از ویژگیهای عمدهاش را ذکر کردیم. همچنین از یکی از اهداف جنبش فمینیسم که هدف قرار دادن بنیان خانواده و ترویج همجنسگرایی بود، پرده برداشتیم.
در قسمت دوم از قربانی و طعمه شدن زنان و ارزش واقعی آنها در جنبش فمینیسم حرف زدیم و دو هدف اصلی سرمایهداران را - یعنی گرفتن مالیات از زنان و تخریب نظام خانواده - از این جنبش بیان کردیم. همچنین لزوم مقابله با این جنبش ضد انسانی را نیز گوشزد نمودیم.
در قسمت سوم به هسته مرکزی فمینیسم و پایههای لغزان آن سفری کردیم و با طرح سوالاتی اساسی، بنیاد فمینیسم را به چالش کشیدیم.
در قسمت چهارم به افسانههای خلق شده توسط فمینیسم اشاره و در مورد مسئله جنگ و قدرت مادران نیز صحبت کردیم.
فمینیسم؛ دشمن شماره یک حقوق اساسی زنان
همه اشخاص بالغ، عاقل و صادق مدافع حقوق زنان هستند اما با فمینیسم مخالفت میکنند. همه عقلا موافق ممنوعیت فروش همسران هستند، همه عقلا موافق حق رای زنان هستند، همه عقلا موافق تحصیلات برای زنان هستند، همه عقلا موافق جنبش خشونت علیه زنان هستند، همه عقلا موافق مالکیت خصوصی زنان هستند، همه عقلا موافق حق طلاق برای زنان هستند، اما چیزی که همه عقلا مخالفش هستند،، فمینیسم است. جنبشهای اولیه فمینیسم همه این این حقوق اساسی و انسانی را برای زنان به ارمغان آوردند، اما از موج دوم و خصوصاً موج سوم به بعد، همه چیز به افراط کشیده شد.
ویریجینا ولف، یکی از بزرگترین متفکران فمینیسم، در یکی از کتابهایش میگوید: «فمینیسم برای این به وجود آمد که زنان بتوانند، خودشان درآمد کسب کنند. حال ما که به خواسته خود رسیدیم، این کلمه بی معنی است و هر چیزی که بی معنی باشد، از نظر اخلاقی فاسد است.» او این جمله را قبل از آغاز موج دوم فمینیسم و در سال 1929 بیان کرده بود. این یعنی متفکران بزرگ فمینیستی نیز اذهان داشتند که در همان سال 1929، به همه خواسته های خود رسیده بودند و هر جنبش فمینیستی پس از آن، به معنای واقعی کلمه باطل است.
هیچ انسان عاقلی مخالف عدالت نیست، اما همه انسانهای عاقل مخالف برابری هستند. در جوامع غربی و بعضی از کشورهای شرقی زنان به همه حقوق خود و بعضاً بیشتر از آن رسیدهاند. ما معتقدیم پافشاری بر برابر کردن خروجی بی معناست و تنها برابری فرصتها و منابع باید در دستور کار قرار گیرد. این یعنی برای زنان و مردان امکانات، فرصتها و منابع یکسان در نظر گرفته شود و خروجی، با توجه به شایستگی افراد و به صورت کاملاً آزادانه تعیین گردد.
پوچگرایی؛ بنبست بیپاسخ فمینیسم
فمینیسم و آتئیسم نقاط مشترک زیادی دارند، به طوری که فمینیسم را میتوان فرزند خلف آتئیسم معرفی کرد. یکی از مشکلات اساسی که در فمینیسم و همچنین آتئیسم به وجود دارد، این است؛ از هر راهی که بروند، در انتها به بن بست پوچگرایی (به انگلیسی: Nihilism) میرسند. فمینیسم میگوید زندگی از قبل هیچ معنایی ندارد و همه چیزهایی که در دنیا وجود دارند، بی معنی هستند. فمینیسم میگوید ما چیزی به اسم زن یا مرد نداریم و تفاوتهای بیولوژیکی اصولاً معنایی ندارند. ما در زندگی هیچ هدفی نداریم و همه چیز بی معنی است.
این طرز تفکر همیشه به بن بست پوچگرایی میرسد. افسردگی شدید و خودکشی در پوچگرایان بسیار شایع است و زندگی دردناک و تلخ کسانی مانند فردریش نیچه یا صادق هدایت نماگر این طرز تفکر است. آنها میگویند خدا و دین ساخته دست بشر هستند و تنها برای ظلم به زنان به وجود آمدهاند و این چیزها باید از بین بروند. بنابراین برای از بین بردن این دو مقوله ما باید یک موضوع جایگزین ارائه دهیم که نه به پوچی برسد و نه به دینهای الهی.
حال راهکار جایگزین فمینیستها چیست؟ میگویند درست است که زندگی هیچ معنایی ندارد و پوچ است، اما ما میتوانیم با ساختن معنایی جدید، به آن معنا بدهیم. یعنی همان تفکری که در قسمت سوم راجع به آن توضیح دادیم. اما سوال اینجاست؛ مگر فمینیسم نمیگوید که اعتقاد دینی ساخته دست بشر است و ما باید با آن مقابله کنیم؟ پس چرا خود فمینیستها میگویند ما باید خودمان معنای زندگی را بسازیم و یک اعتقاد جدید خلق کنیم؟ با این وضعیت چه تفاوتی میان فمینیسم و دین وجود دارد؟
اخلاقیات؛ بنبست دائمی فمینیسم
آندرا دورکین در کتابش نوشته که هیچ تفاوتی میان رابطه جنسی توافقی و تجاوز وجود ندارد. حقیقتاً نام دیگری جز بنبست اخلاقی نمیتوان برای این طرز تفکر بیان کرد. اما این بنبست اخلاقی از کجا نشات میگیرد؟ ریشه این مشکل، در همان مسئله ساخت معنای زندگی است. اینکه هر شخصی بتواند خودش معنای زندگی بسازد، بسیار خطرناک است. برای مثال کسی میتواند هدف زندگیاش را آتش زدن مورچهها با ذرهبین توصیف کند. یا کسی میگوید هدف زندگی من فتح کشورهای عقب مانده و استعمار آنهاست. کس دیگری هم میگوید هدف من، تجاوز به کل زنان شهر و باردار کردن همه آنهاست. فمینیسم نمیتواند بگوید که کدام موضوع خوب و کدام موضوع بد است، زیرا به اخلاقیات ثابت باور ندارد و میگوید اخلاقیات، حقیقت نیستند و میتوانند با گذر زمان تغییر کنند.
همانطور که در قسمتهای قبل عرض شد، فمینیسم هیچ پایه و اساسی ندارد. به همین علت، فمینیستها همیشه یکدیگر را در موضوعات کلیدی و اساسی نقض میکنند. برای اثبات این موضوع کافیست از هر فمینیست عامهای بپرسی که چرا یک فمینیست هستی؟ او در پاسخ میگوید: «زیرا من طرفدار حقوق زنان هستم.» انگار کسی که فمینیست نباشد، نمیتواند حامی حقوق زنان باشد. حال وقتی از آنها بخواهی که عقاید فمینیستی خود را تشریح نمایند، نمیتوانند یک پایه ثابت و مرجعی مشترک معرفی کنند. واضح است که نتیجه این سردرگمیها، چیز جز اختلافات اساسی در ابتداییترین، اساسیترین و پایهایترین مسائل نخواهد بود.
در حال حاضر، مسئلهای که در انجمنهای فمینیستی بین المللی و ایرانی مطرح است، موضوع استفاده ابزاری و جنسی از زنان است. آنها نمیدانند با ترنسها چه کنند. نمیدانند باید مخالف پورنوگرافی باشند یا موافق آن؛ زیرا اگر مخالف پورنوگرافی باشند، با آزادی انتخاب مخالفت کردهاند و اگر موافقش باشند، به استفاده ابزاری از زنان توسط مردان تن دادند.
(کپی بدون ذکر منبع آزاد است.)