اینکه شما ستاره باشید یا نه؛ معمولی باشید یا استار، یا اینکه ۱۰ بپوشید یا ۹۴ مهم است، اما یک چیز از همه مهمتر است، ارتباط با سکوهای هواداران تیم خود، مثل بلینگهام باشید. نه به دنبال حاشیه و نه هیچی، و داشتن محبوبیت روی سکوها، اینها چیزهای کمی نیستند، مقدمه چینی بس است، ب بسمالله را گفتیم. باید به سراغ چیزهای دیگر رفت. از همان حضور بلینگهام در دورتموند این بازیکن ارتباط خوبی با اولتراهای دیوار زرد داشت. او در آنجا یک ستاره که نه؛ فراتر از یک ستاره بود. وقتی دیوار زرد پر از جمعیت می شود قلب دورتموند شروع به تپیدن می کند. همان چیزی که باعث شد جود بلینگهام تبدیل به یک ستاره شود. دیوار نگاره های چارلتون، دیوار زرد و حالا سانتیاگو برنابئو...

او در همه جا محبوب است، برایش ۲۲ و ۵ فرقی ندارد، اصلا اینکه او پیراهن زیدان را می پوشد یا پیراهن هر کس دیگری؛ او برایش بازی مهم است، سر هایی می زند که شما در سرش به دنبال رونالدو بگردید. گل انفرادی می زند، فی الواقع بلینگهام ترکیب تمام اندیشه های کشورهای صاحب سبک را دارد. در پاهای او به دنبال پوشکاش می گردید، در سرش به دنبال یک سرزن عالی، و در تکنیکش به دنبال ستارگان انگلیسی بگردید، و حالا یک فوتبال آلمانی، و ۱۰۹ ملیون دلار قیمت، حالا دیگر برگردید و به ترور فرانسیس فکر کنید. حالا دیگر ۱۰۰۰۰۰۰ پوند پولی نیست. برای جود حتی تعریف فردیناند نیز همه نیست.
:«بازیکنان در سن و سال او چنین عملکرد درخشانی را از خودشان نشان ندادند.
جود بلینگام میتواند به درخشش خود در دنیای فوتبال ادامه دهد و برنده توپ طلا شود. او حداقل میتواند ۳ توپ طلا ببرد.»
البته در فوتبال مدرن امروز؛.. بگذریم، وقتی که او با سکوها ارتباط خوبی برقرار می کند همه مجذوب او می شوند. و مدیسونی که در برابر او شادی او را انجام می دهد.از ابتدا شروع کنیم.
در ابتدای فوتبالش در چارلتون، آنجا متهم زود به فرستادن پاس نهایی می شد. اما دنیا خیلی زود قدر او را دانست، نه به اندازه خودش ولی خب فهمیدند که ستاره ای دیگر در آسمان چشمک می زند و می گوید من اینجا هستم.

حرف مربی او را بار دیگر گوش دهید. به سباستین استافورد بلار گوش کنید.

:«کلوت از خانه اش در بارسلونا با اتلتیک صحبت میکند:« ما داشتیم فکر میکردیم که باید چکار کنیم؟ پاکو گفت: چرا به جود بازی ندیم؟
من فکر کردم، گفتم باشه، اما این تصمیم سختی بود. ما نمیخواستیم که اون شکست بخوره و نمیخواستیم که تو خونه ببازیم. ممکن بود بهش آسیب بزنه.»
بعد از آن جود بلینگام را همهی دنیا شناخت. نام او با باد به گوش همه رسیده بود. اون به طور غیرممکنی یک هافبک کامل بود: آیندهدارترین بازیکن انگلیسی که در این نسل دیده شده است. او از سن هفت سالگی در آکادمی بیرمنگام بود و در طول دههی بعد، باشگاههای سراسر کشور سعی میکردند که او را به دست بیاورند.
اما بلینگام وفادار ماند. او بیرمنگام را دوست داشت و بیرمنگام هم او را. او متولد استاوربریج است. شهری که در 10 مایلی جنوب بیرمنگام است. چند هفته قبل از بازی مقابل استوک، او توانسته بود به عنوان جوانترین بازیکن باشگاه در لیگکاپ بازی کند. و دو هفته بعد او اولین حضورش را رقم زد ؛ اما فقط به مدت 15 دقیقه در بازیای که از ابتدا عقب افتاده بودند.
کلوت و هررا میدانستند که او متفاوت است. در خانه، درحالی که یک ساعت به پایان بازی مانده و هنوز بازی بدون گل هست. موقعیت پرفشاری بود که بلینگام از آن بیخبر بود.
آیا او آماده است؟

این یک سوال بدون پاسخ بود که مربیان تا ابد با آن روبهرو هستند. یک بازیکن جوان شکننده است، پیشرفت آنها باید متناسب با وضعیت خودشان باشد. برای بیرمنگام که آیندهی مالیاش هیچوقت مشخص نبود، با ارزشترین دارایی آنها در طول تاریخ یک موضوع بسیار حساس بود.
:«پاکو به من گفت: تو میدونی، یه سریا هستن که برای فوتبال بازی کردن به دنیا اومدن. و وقتی که فوتبال بلد باشن، اونا میتونن اون اتفاق رو رقم بزنن.»
کلوت تصمیمش را گرفته بود. بلینگام اولین حضورش را در ورزشگاه خانگی سنت اندروز انجام داد.
تا آن زمان، تنها تجربه او در فوتبال بزرگسالان شکست بود. 3-0 مقابل پورتسموث؛ 3-0 مقابل سوانسی. سومین باخت متوالی میتوانست سنگینی زیادی بر دوش او بگذارد که هیچکس مایل به آن نبود.
و بیرمنگام ابتدا یک هیچ عقب بود. و سپس یک یک کرده بود. و درحالی که 15 دقیقه باقی مانده بود. ورزشگاه دچار تغییر حال و هوا شد. آن زمان اوایل فصل بود و هنوز شرایط حساس و بغرنج نبود. اما تماشاگران فقط برای برنده شدن تشویق میکردند. سه دقیقهی بعد، آنها به دستش آوردند و این به دست یکی از خودشان رقم خورد.
و در همین پاراگراف آخر می شد مفهوم همه چیز را فهمید. ارتباط با سکوها، سکوها و باز هم سکوها،... مهم نیست تو چطوری بازی کنی یا شماره پیراهن تو چه باشد، تو یک ستارهٔ چشمک زن هستی... ستاره ای در آسمان اروپا...
|