به این سمت که میروی به آسمان نزدیک میشوی. هم صحبت ستاره میشوی. رویای باران میگیری. شاید بیاید. شاید هم سالها بگذرد و نیاید. برای همین است که کویریها همیشه عاشقند. مگر نه اینکه کویر همیشه در حسرت باران سوخته است. اما بزرگ بوده و به رویاهای بزرگ راه داشته است.
بنابراین کویر، نگاهت را بزرگ میکند و به افقهای دور میرساند. به اندازه بزرگی حلقه چین دور چشمانت. شاید هم حسرت به دل بشوی. بستگی به خودت دارد. اصلا همه زندگی بستگی به تو دارد. فرقی ندارد کویر باشد یا جنگل، دریا باشد یا کوه، اما همیشه این شانس را داری که بهترین را انتخاب کنی.
مصر را انتخاب میکنیم. بدون دغدغه ویزا و پاسپورت. نیل را به خیال میکشیم. باورکنید کم از همنام خود در سرزمین فراعنه ندارند. امپراتوری رویاست. کویر است و راه خیال باز باز. رویاست که پر میگیرد. خیال است که آغوش میگشاید. راه به آسمان میبرد. خیلی دور نیست. خیلی هم نزدیک نیست. بازهم بستگی به تو دارد. در ۴۵ کیلومتری شرق شهرستان جندق و در ۳۰ کیلومتری شمال شهرستان خور از توابع استان اصفهان. حساب کن فاصله را. آسان بگیری نزدیک است. سخت بگیری دور است. همه چیز از نگاه تو معنا میگیرد. روستای «مصر» سرزمینی جدا افتاده در کویر است. میروی و میروی. تا آنجا که چشم راه میبرد هیچ چیز نیست.
از چهارسو هیچ چیز نیست. بیابان است و بیابان. گاهی تک درختی پیش رویت سبز میشود. سایهاش روی خستگیهای کهنه کشیده شده است. باز هم بیابان است که راه به آسمان میبرد. صدای زنگی تو را به نزدیک ترین راه میکشاند. صدای زنگ کاروانی از شتر. آشنای کویر. کشتی کویر. باور نداری سوار شو، بدون هیچ دغدغهای خود را به او بسپار. چون گاهواره تو را میبرد و میآورد. راه رفته را متوجه نمیشوی. به مصر نزدیک میشوی. روستای مصر مقصد بسیاری از طبیعت گردان است. اما نامش را نخستین بار رضا میرکریمی سر زبانها انداخت. ۱۱ بار فیلمنامه «خیلی دور، خیلی نزدیک» را نوشت. تمام بیابانها و کویرها را زیر پاگذاشت تا بالاخره مصرجان را در شهر سمنان یافت و قصهای خیلی دور خیلی نزدیک شروع شد.
جایی دور. جایی نزدیک. دور از روزمرگیها. نزدیک به مرکز پهنه یک میلیون و ۶۴۸ هزار و ۱۹۸ کیلومتر مربعی ایران و در میانه کویری پهناور. جزیرهای کوچک در میان شنهای روان. لابد میگویی چرا مصر. خیلی مشخص نیست اما قصه یوسف و زلیخا به این واهه هم رسیده. از بزرگترها بپرس. پیرهای دهکده. یکی از دلایلش را میگویند همین قصه است و شباهت این مصر با آن مصر. برای رسیدن به مصر باید به بیراهه بزنی.
از جاده اصلی جدا میشویم. اصلا، جاده اصلی یعنی جادهای که هزاران آمد و رفت به خود دیده است و تجربه شده است. اما تو به دنبال تجربه نشدههایی. جاده نخنما میخواهی چهکار؟ بنابراین از جاده اصلی دل میکنی. خودت را به راهی پرت میکشانی. اصلا کویر یعنی همین. هیچ وقت به یک شکل نمیماند. مدام در حال عوض شدن است. جایی است میان شنهای روان. شنهایی که میآیند و میروند و مصر آرام در میان رقص بیابان در دیدگانت مینشیند. مثل یک قیلوله شیرین در یک بعد از ظهر تابستانی. در سایه سار درختان مو. با خانههای خشتی که معماری دیرپای کویرند.
دیرپا و دیرزی. سر به تو آرام و متین. بوی خاک. تشنه باران. آنجا که دست زنی آبی را به خاک تفتیده کوچه میکشاند. زمین نفس میکشد. عطر تن خاک در مشامت میپیچد. بوی خاک بارانخورده. هیچ کجا چنین عطری ندارد. این عطر مختص سرزمینیهای آفتابی است. کویرهای بیمرز. با جمعیتی اندک که انگار هیچ عجلهای برای رسیدن به هیچ کجا ندارند. شاید اینجا همانجایی است که باید میرسیدند که رسیدهاند. در سایهسار نخلهای کویری. صدای بیابان پر از سکوت است. سکوتی که تو را با خود میبرد.
چشمها اینجا همیشه دور را میکاوند. شاید منتظر مسافری باشند. یوسفی شاید. کوچههای اینجا بوی رفاقت میدهد. خانههای کاهگلی روستا شانه به شانه هم که میدهند، تازه میشوند یک خیابان. با سقفهای گنبدی و درهای چوبی. سرشاخههای سبز درختان از سر دیوارهای کوتاهشان به کوچه که میریزند، میشوند سایه. خیابان، سایه، خانه.. این همه مصر است. مهربانی محض. میدانی که سبزترین درختان را باید در بیابان جست. زمرد در زمرد. چشم میگردانیم در روستا. جمعیت اندک است.کوچهها خلوت. روستا آرام. زنان کمتر از خانه بیرون میآیند. شاید یکی از دلایل آنها وجود همین مهمانان گهگاهی باشد. گاهی هم زنی با روبنده، تشتی را روی سرش میگذرد. چون سایهای از کوچه میگذرد تا به سر جو برود. جو همان قناتی که از دل خاک بیرون میریزد. موج روی موج میاندازد و به جان تفیده روستا میخزد. زن روستا اگر مردی غریبه را پای قنات ببیند هرگز به آن نزدیک نمیشود. آنقدر میماند تا مرد تشنگی را رفع کند. غبار از سر و روی بگیرد و بگذرد و برود. بعد آرام نزدیک میشود. لباسها را میشوید.
از چشمه آب برمیدارد. دوباره سایه میشود در پناه دیواری و به خانه برمیگردد. ساکت، بیصدا، آرام و سربهزیر. مصر دفتر مخابرات هم دارد و یک سوپرمارکت. برق روستا هم از یک ژنراتور جان میگیرد که هرزمان روستا مهمان داشته باشد ۲۴ ساعته کار میکند. صدای آن پیش از رسیدن به روستا در گوش تو نواخته میشود. در روزهای معمولی اما فرق دارد. ژنراتور از ساعت ۵/۴ صبح تا ۵/۱۰ شب کار میکند و فقط در این ۶ ساعت است که سکوت کویر مصر را در بر میگیرد. شب را اگر بخواهی در کویر بمانی. جا هست. علی ابراهیم سالهاست که میزبانی مهمانان کویر را به عهده دارد. علی همراه خانواده در کوچهای پشت همین خانه که محل اقامت ماست زندگی میکنند. خانه ۴ اتاق دارد و یک شاهنشین. شاهنشینها و اتاقها حیاتخانه را دوره میکنند به مرکزیت درخت نخلی که سایه سر ساکنان آن است. در یکی از اتاقها شومینه وجود دارد برای شبهای سرد کویری. البته همه خانه آنچه به تصویر کشیدیم نیست. بخشی از خانه به طویلهای راه دارد که ساکنان آن چند مرغ و بوقلمون هستند و یک شتر. غذای مهمانان هم با علیابراهیم است. علیابراهیم هم سادگی و صداقت همه روستاییها را دارد. شهری نشده است. بنابراین اهل چانه زدن برای پول گرفتن از مسافر نیست.
آنقدر تعارف دارد که تو برای اینکه حقش ضایع نشود، باید با او چانه بزنی. اهل آبادی اینجا کشاورزند و دامدار. تنشان بوی علف میدهد. همسایه روشنی و همخانه تاریکیاند. تعجبی ندارد آنها هر روز خود را در چشمهسار ده به تماشا مینشیند. علیابراهیم در واقع علی حیدری است. اما چون در میان ۱۲۰ نفر روستا چند نفر به اسم علی حیدری وجود دارد، او را به اسم پدرش علیابراهیم صدا میزنند. علیابراهیم یک پسر نوجوان هم دارد به اسم ابراهیم؛ همان کسی که راهنمای ما میشود در کویر گردی و رسیدن به نیزار. تمام مسیر را پابرهنه میدود. ساکت است و آرام مثل بیشتر بچههای روستا. جوابهایش به سوالهای ما کوتاه است. سر به زیر دارد. از میان حرفهایش متوجه میشویم هر روز با مینیبوسی برای رفتن به مدرسه به خور میرود و بعدازظهر با همان ماشین به مصر برمیگردد. اما کویر را از هرجایی دیگر بیشتر دوست دارد. میخواهد وقتی که بزرگ شد باز هم راهنمای گردشگرانی باشد که قصه را به سمت کویر میکشانند. روستا را به بیرون که میکشانی تازه میرسی به طلایی گندمزارها که مصر را دربرگرفتهاند. مزارعی که همسایه نخلهایند. هرجا که این دو پا پس کشیدهاند کویر دامن کشیده است. گندمزارها با آب قنات آبیاری میشوند. قنات رفیق کویر بوده و بیابان.
قنات مصر پر از ماهیهای کوچکی است که هر روز به زنانی که کنار قنات در حال شستشو هستند سلام میکنند. ۲ کیلومتر که از مصر فاصله بگیری به منطقه امیرآباد میرسی. امیرآباد لبریز از تپههای شنی است. همه راه را کوبیدهای که بیایی همینجا. کفش از پا درآری و روی شنهای روان، روان شوی. سر بخوری و خود را به دست ریگهای کویر بسپاری. نگاه را بفرستی به آن دورها در مرز بیابان وآسمان گم میشود تازه خیال، بال پرواز میگشاید. اگر تا غروب در این منطقه باشی، سایه روشن آفتاب روی بوتههای گز و نخلهای سر به آسمان کشیده لحظهای را به تو ارزانی میدارد که هرگز در خیالت نگنجیده است. یک بار دیدن سوای شنیدنهای بسیار است. اینجا فرحزاد هم دارد. خود را به دست کویر که بدهی. پابهپای شنهایش که بشوی به روستای فرحزاد میرسی که نخلستانهایش به همه نخلستانهای مصر فخر میفروشند. آنقدر که شنهای روان دورهشان کردهاند.
تو باید از آنها بگذری تا به فرحزاد برسی. اما شرق مصر را که ادامه بدهی به اندازه ۶ کیلومتر به نیزاری میرسی که دور یک چشمهسار میگردد. مامنی برای پرندگان خسته از بالزدنهای بسیار. آرام به آن نزدیک شو تا صدای پای نقرههایی که موج بر میدارند و بر پای نیزار میخزند را بشنوی. مرغهایی که میخوانند در وسعتی بیکران که تنها راه به آسمان دارد و همراز روشنترین ستارههاست. نیزارها رو به آسمان کشیدهاند آنقدر که میتوانی لابهلای آنهاگم شوی. ارتفاع بعضی از آنها به ۴ متر میرسد. چشمه آبشخور حیوانات کویری است. سوسوی ستاره دل چشمه را مینوازد به مصر برمیگردیم در حالی که آسمان ما و کویر را در برگرفته وخوشه خوشه ستاره را به زمین فرستاده است.
● چگونه به مصر برویم
از تهران ۲ مسیر برای رسیدن به مصر وجود دارد. هریک از این دو مسیر حدود ۷۰۰ کیلومتر طول دارند و با خودروی سواری حدود ۹ ساعت طول میکشد. تهران را به سمنان، دامغان، معلمان میکشانی و بعد هم جندق. از جندق تا مصر ۴۰ کیلومتر جاده خاکی در پیش است که حدود یک ساعت طول میکشد.
در مسیر دوم هم میتوانی تهران را به قم بکشانی. قم را به کاشان وصل کنی. اردستان و نائین را پشت سربگذاری. انارک و چوپانان را به جاده بکشانی. جادهای که به چاه ملک و فرخی میرسد. بعد از روستای فرخی و نرسیده به شهر خور در سمت چپ جاده، جادهای فرعی جدا میشود که مسافران را به این ۳ روستا هدایت میکند. تمام طول مسیر آسفالت است بجز فاصله مصر تا فرحزاد. از تهران تا نائین هم جاده ۲ بانده است. اما یکسره خود را به مصر نکشانید.
در طول مسیر دیدار از کاروانسرای دهنمک که در سمت راست جاده قرار گرفته را از دست ندهید. یکی از کاروانسراها، کاروانسرای شاه عباسی است که امکان اقامت شبانه هم برای طبیعت گردان در آن فراهم است. البته لازم است که مجوز لازم را داشته باشید. وقتی به سمنان رسیدید از مسجد جامع، بازار، حمام پهنه که درون بازار قرار گرفته و خانه تدین که از آن به عنوان اداره میراث فرهنگی سمنان هم استفاده میشود دیدن کنید. اگر صبح زود از تهران حرکت کردهاید حتما الان گرسنه هستید. هتل ایرانگردی و جهانگردی سمنان با کارکنان حرفهای و غذای سالم پیشنهاد خوبی است.از سمنان مستقیم به دامغان میرویم.
مسجد تاریخانه و برج پیر علمدار از آثار تاریخی هستند که حتما باید آنها را ببینید. از اینجا به بعد دو راه در پیش دارید.اول اینکه راهتان را بکشید و مستقیم به سمت جندق و از آنجا به سوی روستای مصر بروید که محل اقامتتان خواهد بود. البته با اینکه جندق آثاری برای دیدن دارد (آب انبارها و قلعه)، اما برای اقامت توصیه نمیشود. راه دوم این است که شب را در دامغان سر کنید. باز هم هتل ایرانگردی و جهانگردی دامغان انتخاب بدی نخواهد بود. اگر بخواهید شب را در دامغان بمانید و صبح زود به سمت کویر بروید هنوز تا قبل از تاریکی هوا وقت کافی برای دیدار از برج چهلدختر و مسجد جامع شهر را دارید. برخی اهالی روستای مصر خانه و اتاقهای خود را در اختیار مسافران قرار میدهند که مکانی است خوب برای سپری کردن شب. یادتان باشد که کیسه خواب به همراه داشته باشید. برای غذا هم میتوان به آنها اعتماد کرد.
زهرا کشوری