طرفداری | پل استیوارت فوتبال حرفهای را سال 1981 از بلکپول آغاز کرد. طی دو دهه او در تیمهایی مانند لیورپول، تاتنهام، منچسترسیتی، کریستال پالاس، ساندرلند، وولوز، استوک سیتی و البته تیم ملی انگلستان بازی کرد. استیوارت برای اولین بار در سال 2016 توضیح داد که در کودکی قربانی کودک آزادی بوده است.
به گزارش دیلی میل، اثرات این موضوع هنوز کاملاً استیوارت و صحبتهایش طنینانداز میشود. او جلساتی ویژه با کودکان در آکادمیهای فوتبال در مناطق مختلف بریتانیا دارد و به بچهها از لزوم صحبت کردن از تجربیات آزاردهنده میگوید. استیوارت از یازده سالگی تا چهار سال پس از آن، از سوی یک مربی فوتبال که خانوادهاش به او اعتماد کرده بودند، مورد سواستفاده جنسی قرار میگرفت.
استیوارت در توضیح داد:
گاهی مسئله دشوار میشود. طی دوران فوتبالم کارهایی کردم که بابت آنها پشیمان هستم، چیزهایی که روی خانوادهام هم تاثیر گذاشت. میدانم که گاهی باید به خانه بروم و خودم را جمعوجور کنم. میدانم که از کوره در رفتنها یا کنترل از دست دادنها، در بازههای چند روزه برمیگردد. اگر نتوانم خودم را جمع کنم، فایدهای ندارد که مقابل بچهها قرار بگیرم و سعی کنم چیزی یادشان بدهم. به دوره فوتبالم نگاه میکنم که چقدر خودخواه بودم. زمان زیادی گذشت تا متوجه شوم که چقدر خوششانس بودم و کارهایی که حالا انجام میدهم، راه من برای جبران گذشته است. میدانم که باید چیزی پس بدهم تا احساس شادی کنم.
استیوارت 59 ساله، هفت سال اخیر را صرف مسئلهی مراقبت از کودکان کرده است. او و گروهی از متخصصین و فوتبالیستهای سابق، تلاش دارند تا با آموزشهای متنوع، سعید کنن تا فضای آکادمیهای فوتبال را امنتر کنند. او با باشگاههای مختلف بریتانیایی در ارتباط است و کودکان زیادی را درگیر گروههای مواد مخدری شده بودند، با کمک پلیس نجات داده است. استیوارت، در پایان فصل گذشته جایزهی مخصوص بیشترین مشارکت سال را از سازمان لیگ انگلستان به دست آورد. او همینطور طی سالهای اخیر کتابی از زندگی خود به اسم «آسیبدیده» منتشر کرد.
استیوارت سابقه سه بازی ملی دارد. همینطور او زننده گل در فینال جام حذفی 1991 است که در آن، تاتنهام برای آخرین بار به این جام رسید. با این حال او مدال یا کلاه بازی ملیای برای نمایش در خانهی خود ندارد.
نگاه کردن به آن مدال و کلاهها، فقط احساس درد برایم میآورد. به آن افتخارات رسیدم اما مسئله برای خودم و خانوادهام گران تمام شد. ذرهای از هیچکدام از آنها لذت نبردم. جایزهای که به خاطر کارهای اخیرم گرفتهام یا کتابم برایم احساس بهتری به ارمغان میآورند.
وقتی سراغ بچهها میروم، به آنها میگویم میدانم به چه فکر میکنید. آخرین چیزی که میخواهید این است که یک فوتبالیست قدیمی که اسمش را هم نشنیدهاید برایتان در مورد چیزی که دوست ندارید حرف بزند. با این حال آنها گوش میدهند. برایشان میگویم که بزرگ شدن در دهه هفتاد چگونه بود. برایشان میگویم که فرانک روپر، که بهترین مربی آکادمی منطقه بود، چه آدمی بود و چطور به لحاظ جنسی و بدنی به من آسیب زد.
روپر، در حالی که استیوارت را تهدید میکرد در صورت علنی کردن مسئله به خانوادهاش آسیب میزند، به خانهشان میآمد و چیزهایی مانند کفش ورزشی به پسرک هدیه میداد. ترسهایی که منجر به اعتیاد استوارت به مواد مخدر و الکل و دو تلاش برای خودکشی شد. مسئلهای که حتی روی رابطهی او با سه فرزندش تاثیر گذاشت.
آسیب و دستدرازیها بدترین چیز نبود. به عنوان بچه توانسته بودم طوری با مسئله کنار بیایم. وقتی بزرگتر شدم، مسئله بیشتر رویم تاثیر گذاشت. در لیورپول اوضاعم از همیشه بدتر بود. هر روز کوکائین مصرف میکردم. تمام علاقهی خودم به فوتبال را از دست داده بودم.
وقتی به اینجا میرسد، صدایی از بچهها در نمیآید. کسی گوشی خود را چک نمیکند.
حقیقت این است که مسئلهی کودکآزاری در فوتبال هیچوقت به طور کامل از بین نرفته است. طی سالهای اخیر جنجال مربوط به پروندهی «بری بنل» تمام فوتبال انگلستان را در بر گرفت. پروندهای تلخ و عذابآور که مطمئناً آخرین نمونه از این موضوع نخواهد بود. با این حال در انگلستان، اتحادیه فوتبال انگلستان به سختی در تلاش است تا مسئله را با آگاهیرسانی به کودکان و نظارت دائمی در آکادمیهای فوتبال تا حد ممکن کاهش دهد.
فوتبال حالا جای امنتری است. با این حال باید حواس این بچهها را جمع کنیم که متوجه باشند تا چه اندازه میتوانند آسیبپذیر باشند.
استیوارت پدر خود را در آوریل گذشته از دست داد. مادرش، جویس درگیر زوال عقل شده و دیگر پسرش را نمیشناسد. سطح سلامت آنها از زمانی که پل استیوارت داستان نوجوانی خود را به اشتراک گذاشت، رفتهرفته بدتر شده بود.
مشکلات مادرم از همان سال 2016 که صحبت کردم آغاز شد. در مورد پدرم هم، روند زوال عقل از آن زمان تشدید شد. بسیار برایم دشوار بود و دائماً به آنها میگفتم که شما خطایی نکردهاید. آنها احساس عذاب وجودان داشتند که به اندازه کافی مراقبم نبودهاند. برادرانم نیز احساس مشابهی داشتند چون فکر میکردند باید بیشتر مراقبم میبودند. دائماً به آنها میگویم که تقصیر شما نیست، شما نمیتوانستید کاری کنید. باید تصمیم میگرفتم که باید صحبت کنم یا نه، برای آرامش خودم قدم جلو گذاشتم و از دردی که متحمل شدم صحبت کردم. فکر میکنم آنها هم خوشحال شدند که این کار را انجام دادم. حتی وقتی آزار تمام میشود، چیزی با شما باقی میماند. فرقی ندارد چند ساله باشید. وقتی آزار تمام میشود، در واقع مسئله تمام نشده است.