یک هیچیه سرهنگ یه روز از بچش میپرسه که میخوای بزرگ شدی چیکاره بشی ، بچش میگه میخوام مثه تو سرهنگ بشم...
بلافاصله پدره میزنه تو گوش بچش ، میگه خاک بر سرت ، من میخواستم تیمسار بشم ، تهش سرهنگ شدم ، تو بخوای سرهنگ بشی ، هیچ پخی نمیشی...
حالا این داستان نکونام هم همینه...
ته آمال و آرزوش این بود که یکی بشه مثه کیروش...
دریغ از اینکه خود کیروش هم شاخی نبود تو دنیای فوتبال و اونی که میخواست مثه کیروش بشه ، تهش هیچی نشد توی دنیای مربیگری...