شعر را سخنی موزون، مقفی و خیال انگیز توصیف کردهاند. اگرچه مورد خیال انگیز بودن در میان ادبا قطعی نیست.... در هر صورت،
30 سال از روزی که برای اولین یک گزارشگر فوتبال تلاش کرد با استخدام کلمات موزون و مقفی در گزارش خود و بهره گیری از مفاهیم خیال انگیز گزارش فوتبال را با شعر بیامیزد میگذرد. در آستانهی یک دربی تمام عیار شمال لندن میان دو رقیب بدون شکست، بارقههایی از نبرد دوبارهی من سیتی و لیورپول بر سر قهرمانی فصل جدید و دست و پای اریک تن هاگ و مائوریسیو پوچتینو از بحران، هفتهی جدید لیگ برتر با یک اتفاق خاص همراه است. یکشنبه، 24 سپتامبر، تولد 55 سالگی پیتر دروری....
در استودیوی اسکای، تابلوی بزرگی با تصویر ارلینگ هالند، تاکید بر اینکه این سی و یکمین سالی است که اسکای، خانهی لیگ برتر است و البته عکسی از پیتر دروری با میکروفون به چشم میخورد. مردی که حالا و پس از خداحافظی مارتین تایلر گزارشگر اول اسکای اسپورت است و صدای مهمترین بازیهای لیگ برتر انگلستان. فعالیت دروری فراتر از اینهاست. او در انگلستان با رادیو bbc، تلویزیون itv، bt sport ، آمازون پرایم، رسانه اختصاصی لیگ برتر و در خارج از مرزهای جزیره با cbs و nbc آمریکا و حتی super sport آفریقای جنوبی همکاری میکند.
ترافیک کم نظیر کاری، بدون شک به هنر بی نظیر دروری در استفادهی بداهه از کلمات شاعرانه و مفاهیم خاص او بر میگردد. در گزارشها شبیه آنچه در بازگشت رویایی رم برابر بارسلونا شنیدیم:
"رم از ویرانههای خود برخاست... مانولاس، یکی از خدایگان یونانی در رم... قرار نبود اتفاق بیفتد، نمیتواست رخ دهد اما اتفاق افتاد.... این یک یونانی اهل کوههای المپ است که به تپههای روم آمده و معجزه میکند...."
با وجود چنین ادبیات و سخنان و کلمات فاخر و حجم فعالیتهای دروری، شخصیت او چیزی متفاوت با تمام اینهاست. مردی به شدت متواضع که به سادگی لبخند میزند و حتی از اینکه پس از تایلر در کانون توجهات قرار گرفته خوشحال نیست. مردی که دوست دارد از گذشته و زمانی که به عنوان یک طرفدار فوتبال بازیها را تماشا میکرده حرف بزند، از مردان بزرگ، که الهام بخش او بودهاند و از لحظاتی که فوتبال را به زندگی مردم یک کشور پیوند دادهاند. پای صحبتهای پیتر دروری در جدیدترین مصاحبه با مجلهی fourfourtwo به مناسبت 55 سالگی:
اولین بار چه چیزی در جوانی اشتیاق شما به فوتبال را برانگیخت؟
اشتیاق من به فوتبال و پخش زندهی تلویزیونی همزمان شد. من در خانوادهای بزرگ شدم که فوتبالی، پدر و برادرانم به ورزش کردن علاقهمند بودند اما اینطور نبود که برای تماشای مسابقات به استادیوم برویم. بنابراین من همه چیز دربارهی فوتبال را از رادیو و تلویزیون آموختم. شنبهها، از ساعت 1 تا 6 عصر در اتاقم را قفل میکردم و یکسره پای رادیو بازیها را دنبال میکردم. تا وقتی بزرگتر شدم و مثل هر طرفدار نوجوان فوتبالی دیگری، مشتاق روزی که پدر و مادرم اجازه دهند شبها را برای تماشای motd تا ساعت 10:30 و بعد از آن بیدار بمانم...
در آن زمان گزارشگران خاصی بودند که الهامبخش شما باشند؟
گزارشگران نمادین و بزرگی در دههی 70 و 80 در رادیو bbc وجود داشتند. مانند پیتر جونز و برایان باتلر. آنها به خوبی از ادبیات و کلمات در گزارش خود استفاده میکردند، صدای فوقالعادهای داشتند و بازی را به شکل خاصی گزارش میکردند. انگار شما آنجا حاضر بودید.
از چه زمان دریافتی که میخواهی یک گزارشگر شوی؟
در کودکی مثل میلوینها کودک دیگر در پارکها و خیابان فوتبال بازی میکردم و وقتی گل میزدم نام خودم را با لحن گزارشگران فوتبال فریاد میزدم... اما در آن زمان آرزوی گزارشگر شدن را نداشتم. پس از مدرسه به دانشگاه رفتم و حسابدار شدم اما چیزی در من بود که مرا به سوی ورزش و فوتبال سوق میداد. به همین خاطر وارد خبرنگاری ورزشی هایترز و در سال 1990 درخواستم برای کار در رادیوی محلی bbc در لیدز پذیرفته شد. خوش شانس بودم که در همان سالها لیدز قهرمان لیگ شد و من در آنجا بودم. و ناگهان در سال 1992 با تاسیس اسکای و رادیو 5 bbc تغییراتی مثل یک انفجار رخ داد. خوش شانسی من بود که بخشی از تمام تغییرات بودم....
اولین لحظهی مهم شما در گزارشگری کدام بود؟
لیدز یونایتد، در اولین فصل برگزاری لیگ قهرمانان اروپا. یک مساوی برابر اشتوتگارت، بازی برابر بارسلونا و سپس رنجرز. من در استادیوم ایبراکس گلاسکو حاضر بودم. بازی فوقالعادهای بود. با اتمسفری فوقالعاده. باورم نمیشد آنجا هستم. حالا از شنیدن آن گزارش خودم متنفرم... صدایم وحشتناک بود! من پسر جوانی در آنجا بودم با این حس که "لطفا مرا نیشگون بگیرید تا ببینم بیدارم یا نه؟"
در سال 1998، برای جام جهانی فرانسه به itv پیوستید...
تورنمنتها فوقالعاده هستند. من در 7 جام جهانی گذشته حاضر بودم. میدانید که تعداد مخاطبان چندین برابر میشود و تحت فشار هستید. قضاوت میشوید. کافیست یک اشتباه کنید. این یک فشار همراه با هیجان است... و البته فراموش نکنید آنقدر خوش اشنس هستید که بهترین صندلی استادیوم برای شماست!
و بهترین لحظهی این تورنمتها
همیشه در این مورد بسیار مراقب هستم؛ باید تفاوتی بهترین لحظه از نظر خودم و بهترین لحظه از نظر مخاطبان وجود داشته باشد. بهترین جملهی من چیزی است که مخاطبانم آن را انتخاب کنند. من معتقدم که یک گزارشگر، باید داستانسرایی کند و به بازی فقط به عنوان یک اتفاق نگاه نکند. به انتخاب خودم، بهترین گزارشم فینال جام جهانی 2022 است. امباپه هتتریک کرد و به مسی باخت. آنها داستان فینال را خلق کردند. این فوقالعادهترین بازی بود.
اگر پیش از بازی افتتاحیهی جام جهانی 2010 وقتی در اطراف استادیوم ژوهانسبورگ پرسه میزدید، آفریقای جنوبی را یک ملت از هم گسیخته مییافتید که به واسطهی آن بازی متحد شده. با هم بودن و غرور ملی آنها بسیار خوشایند بود. سپس پسری از سوتو آن گل را به ثمر میرساند. به نظر من این یکی از معنادارترین گلهایی است که تاکنون زده شده...
دربارهی آن گل شابالالا گفتی: "گل برای آفریقای جنوبی، گل برای تمام آفریقا...." در آن لحظات چگونه کلمات مناسب را مییابید؟
تنها کاری که انجام نمیدهید نوشتن و انتخاب کلمات پیش از بازیست همه متوجه آن خواهند شد. البته این به این معنا نیست که به وقوع برخی اتفاقات در بازی فکر نمیکنید. اما اگر سعی کنید چیزی را از قبل، د شب قبل بازی درهتل و .... آماده کنید، مطمئنا به نتیجه نمیرسید. باید به غریزهی خود اعتماد کنید و سپس سوار بر موج آن لحظه شوید. فرض کنید مارتین تایلر قبل از بازی من سیتی با qpr در اتاق خود بنشیند و با حود بگوید: "خب اگر من سیتی به گل قهرمانی رسید چه بگویم!!!" اینکه لحظات را تصور کنید و بگویید خب من سیتی به راحتی در دقایق پایانی با گل ژکو بازی را 3-0 میکند و من باید جملهی خود را بگویم اشتباه است. به جای آن مارتین در آن لحظه میگوید: " قسم میخورم که دیگر چنین چیزی را نخواهید دید...." زیرا مارتین پیش از بازی چنین سناریویی در ذهن خود نداشت. بهترین کار، کاری است که خودجوش انجام شود...
وقتی لحظهای را برای مردم جاودانه میکنید چه حسی دارید؟
دوست داشتنی است. نمیتوانم آن را انکار کنم. به ازای هر 100 گل شاید 7، 8 گل وجود دارند که بعدها هر جایی باشید آنها را به یاد خواهید آورد. بقیه هم خوبند و لحظات خوشی را برای طرفداران به وجود میآورند اما فقط "یک گل دیگر" هستند. باید سعی کنید هر گلی را به عنوان مهمترین اتفاق گزارش نکنید. زیرا اگر همه چیز خاص باشد، آن وقت چیزی خاص نخواهد بود. وقتی یک مورد خاص از راه میرسد و شما آن را تشخیص میدهید عالیست...
آیا تا به حال با شابالالا راجع به گل او حرف زدهای؟
بله. 10 سال پس از آن بازی و در ایام قرنطینهی کرونا. وقتی در تلویزیون آفریقای جنوبی مشغول کار بودم، در برنامهای زنده آنها من و شابالالا را پشت خط تلفن آوردند. بسیار دوشت داشتنی بود. یک مرد متواضع. برای من بسیار هیجان انگیز بود که او گل خود را با ورژن گزارش من پس از بازی دیده بود. اگر نمونهای وجود داشته باشد که چگونه یک ورزش میتواند کاری را انجام دهد که هیچ چیز دیگری نمیتواند، این همان نمونه بود. مردی متواضع که این چنین به حافظهی عمومی راه مییابد.
شما به سبک شاعرانه در گزارش خود مشهور هستید. ریشههای آن در کجاست و آیا سابقهای در ادبیات دارید؟
خیر. و دوست ندارم کسی فکر کند من این کار را انجام میدهم تا مردم را تحت تاثیر قرار دهم. من خود را به عنوان یک شاعر معرفی نکردهام. من یک انسان همواره اهل مطالعه نیستم اما همیشه عاشق زبان انگلیسی بودهام و از طرفی به این باز میگردد که کمی از خودم خسته شدهام. من بازیهای بیشماری را گزارش کردهام اما میدانم راههای بیشماری برای توصیف گلزنی یک هافبک میانی وجود دارد. بنابراین سعی میکنم خودم را به چالش بکشم و چیزهای جدیدی بگویم. اگر روز خوبم باشد مردم از آن لذت میبرند و در یک روز بد مردم میگویند: "میشود ببندی!"
گزارش شما از گل مانولاس در بازی رم0 بارسا یک نمونهی عالی از این گزارشهای شاعرانه است. ..
یک جوهایی تصادفی بود (میخندد). همه چیز با هم جفت و جور شد. من در آن بازی خیلی آرام بودم زیرا تصورم این بود همه در حال تماشای بازی همرمان من سیتی و لیورپول هستند. من با فراغ بال مشغول تماشای بازی و گزارش خود بودم، مسی در بارسلونا بازی میکرد، شبی مطبوع در رم بود، آنها 4-1 باخته بودند و شانسی برای بازگشت نداشتند. با خود گفتم "چقدر خوش شانسم که در استادیوم المپیکو مشغول تماشای این بازی هستم." وقتی رم گل اول را به ثمر رساند با خود گفت باید کمی ریتم را تندتر کنم. اگر گل بعدی را بزنند یک داستان بزرگ آغاز خواهد شد. سپس هافبک میانی آنها از تیر نزدیکتر با یک ضربهی سر دروازه را باز میکند. هنوز درست نمیدانستم گلزن چه کسی است. برای اینکه تا پخش صحنه آهسته و تصویر نزدیکتر او زمان بگذرد گفتم "رم از ویرانههای خود برخاسته...." این جمله و اینکه چند ثانیه بعد دریافتم مانولاس یونانی آن گل را زده، باعث شد با خود بگویم "دیگر در مورد یونان چه میدانم؟" و بعد جملات بعدی به سادگی یک اتفاق رخ دادند. یک اتفاق خوب...
پس از سالها، شما طرفداران مخصوص خود را در میان فوتبالیها به وجود آوردهاید....
بارها و بارها راجع به آن شنیدهام. اما من سعی میکنم واکنشها در شبکههای اجتماعی، چه مثبت و چه منفی را نادیده بگیرم. زیرا هر دوی آنها روی شما تاثیر میگذارد؛ اگر به خاطر کاری مثبت تشویق شوید و واکنش مثبت بگیرید، میخواهید هفتهی بعد هم تکرارش کنید که این شما را از مسیر خود منحرف میکند. از طرفی من آنقدرها پوست کلفت نیستم که اگر بازخوردهای منفی به سمتم بیاید بتوانم در مقابل آنها مقاوم باشم!
اراپ اوریا را میشناسید؟ کمدین کنیایی که گزارشهای شما را به شکل طنز تقلید میکند...
من واقعا از آن خوشحال شدم. سال گذشته در جام جهانی او را ملاقات کردم. عجب مرد دوست داشتنی و مهربانی. به او گفتم کاش من هم مثل تو خوب بودم! راستش، صادقانه بگویم ویدیوهایش برایم من خیلی خوب است.
شما در بازی pro evoul هم گزارش میکنید...
یک هفته تمام در یک اتاق مینشستیم و فقط فریاد میزدیم! (خنده) تصور نکنید کار پر زرق و برقی است اما اینکه بخشی از یک برند خوب هستم عالی است. از طرفی هنگام این کار مشغول تفریح هستیم و بیش از حد قهوه مینوشیم.
آیا لحظات عجیب دیگری بوده که در جاهای غیر محتمل حاضر باشید...
دز لاینام بزرگ (مجری اسطورهای motd پیش از گری لینهکر) یک بار به من میگفت: "تو خیلی خوش شانسی پیتر. چون هم ازهیجان گزارش زنده لذت میبری هم میتوانی بی آنکه کسی تو را بشناسد وارد فروشگاههای زنجیرهای سینسبری شوی."
این حرف کاملا درست است. من ابدا دوست ندارم مشهور و شناخته شده باشم. همین شهرت فعلی هم ناراحتم میکند. من هنوز هم در مسابقات کریکت همسن و سالها خودم حاضر. گاهی میشود که کسی به من بگوید: "اوه تو پیتر دروری نیسیتی....." همه چیز خیلی اتفاقی رخ میدهد اما بیایید رو راست باشیم این اتفاق به اندازهای که برای گری نویل و جیمی کرگر رخ میدهد، برای من رخ نمیدهد!
سوپر ساندی از اسکای اسپرت چیزی است که نسل امروز با آن بزرگ شدهاند. ...
این دقیقا همان چیزی است که این شغل را برای من یک شغل عالی تبدیل کرده. اما من باید در آن احترام را رعایت میکردم؛ مردم عادت داشتند سر ساعت صدای مارتین تایلر را بشنوند. این برنامه و همه چیز آن به او تعلق دارد و من هر کاری بکنم، چه بخواهم یا نه، مارتین نخواهم شد. میدانم اسکای مرا استخام کرده تا "من" باشم. این پیامی است که من دریافت کردهام. من به خانهی مردم در ظهرهای شنبه دعوت شدهام. و هنگاهی که برای ولین بار به جایی دعوت میشوید، حواستان باید به همه چیز باشد...
پس از پذیرفتن این شغل با مارتین تایلر صحبت کردهای؟
بله در تمام مراحل تغییرات در اسکای ما با هم پیامهای دوستانهای رد و بدل میکردیم. من خوش شانس بودم که سالها کنار او کار کردم و هر هفته او را میدیدم. مطمئنم که او به خاطر عشق خود به فوتبال حاضر بود تا 177 سالگی هم در این شغل بماند او به من گفت : "برو و کار خودت را در آنجا انجام بده" این حرف برایم عالی بود.
و... آینده در اسکای....
من وارد 56 سالگی شدهام. و اگر بخواهم به اندازهی مارتین تایلر در این شغل بمانم باید تا 86 سالگی اینجا باشم. غیر ممکن است. بنابراین به دنبال این اعداد نیستم... پس از اولین گزارشم برای اسکای اعصابم به هم ریخته بود. در آنجا بود که دوستانم به من گفتند:
"تو دیوانه هستی.... تو 30 سال کار کردی تا اینجا باشی به خاطر خدا از آن لذت ببر...."
حالا این همان کاریست که میخواهم انجامش دهم. میخواهم لذت ببرم.